دغدغه های یک مادر برای آینده فرزندانش

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شیرین زبون» ثبت شده است

خدا چه چیزا که به ماها نداده (:

از وقتی کوثر از خواب بیدار شده دار غر می زنه

بهش میگم مامان جون خدا بهت زبون داده که صحبت کنی

اینجوری با غر غر که من نمیفهمم چی میخوای

می گه خدا به جز زبون به من غرم داده /:

من /:

غر !:

کوثر (: 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
او...

ذرعت مکزیکی

به شوهرم گفتم واسم ذرت میگیری؟

یه هو کوثر اومده میگه بابایی من خیلی ذرعت مکزیکی دوست دارم (: 

انقدر عینشو با تشدید گفت که خود ذرعت هم از خنده پوکیید ((((((((((:

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
او...

تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟

انقدر توی این تعطیلات عید، بچه ها شیرین زبونی کردن که دلم نیومد ثبت نشه. 

1. بچه ها رو بردم آتلیه ازشون عکس بگیرم واسه عید. علی دائم از خانم عکاس، درباره لوازم مختلف سوال می کرد و انصافا اون بنده خدا هم همه رو با حوصله جواب می داد. یه هو علی گفت خاله یه وسیله هم اون بیرون دیدم بیا بریم بهم بگو اون چیه. وقتی خانم عکاس خواست باهاش بره علی گفت نه خاله اون بیرون آقا هست، اول روسریت رو بپوش بعد بیا ((((((((((((((((((((((((: یعنی عاشق این امر به معروف خوشگلش شدیم (: خاله هم با خوشحالی روسری رو سرش کرد و کلی هم خندید (:

2. بچه ها رو بردم واسشون اسباب بازی بخرم واسه کوثر یه سه چرخه خوشگل انتخاب کردم و به علی هم کلی اصرار کردم که بیا واسه شما هم سه چرخه بخرم. گفت من اصلا از سه چرخه خوشم نمیاد و من عروسک های بن تن می خوام.( نزدیک یک سال بود که ازمن عروسک های بن تن می خواست و با هیچ حرفی هم قانع نشده بود که براش نخرم) بالاخره راضی شدم براش بخرم. تا پامون رو گذاشتیم توی خونه علی گفت: منم سه چرخه میخوام. من بچه م یه اصراری کردم شما نباید برای من سه چرخه می خریدید؟   ////////////:  

3. وقتی می خواستیم از شهرمون برگردیم، علی خیلی خوشگل مثل مردای بزرگ به بابام میگه: بابا حمید، به قول لالایی خدا هر اومدنی یه رفتنی داره، ما هم دیگه باید بریم (((((((((((((((: 

احساس می کنم علی خیلی بزرگ و عاقل شده و این خیلی خیلی لذت بخشه (:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
او...

درس اخلاق شبانه

نصف شب کوثر از خواب بیدار شده و آب می خواد. 

براش آب بردم و خودمم نشستم کنارش آب خوردم. 

سعی می کرد حتی چشماش رو باز نکنه که خواب از سرش نپره. بعد از خوردن آب گفت: سلام بر حسین (:

لیوان رو ازش گرفتم که برم یه هو صدا می کنه مامانی

میگم: جانم

میگه: مگه آب نخوردی؟ چرا نگفتی سلام بر حسین 

مگه میشه واسش غش نکرد؟  

(((((((((((((((((((((((((((((((((((:

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
او...