دغدغه های یک مادر برای آینده فرزندانش

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کوثر» ثبت شده است

عکس شهیده کوثر (:

امروز کوثر رفته عکسش رو از روی میزم برداشته

 بعد با یه عالمه غصه اومده به من میگه: مامان من اینجا توی این عکسه شهید شدم ....

ببین لبام نمیخنده ، چشمامم تکون نمیخورن 

بعدم رفت رو تخت یه عالمه الکی گریه کرد ///////////: 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
او...

خدا چه چیزا که به ماها نداده (:

از وقتی کوثر از خواب بیدار شده دار غر می زنه

بهش میگم مامان جون خدا بهت زبون داده که صحبت کنی

اینجوری با غر غر که من نمیفهمم چی میخوای

می گه خدا به جز زبون به من غرم داده /:

من /:

غر !:

کوثر (: 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
او...

ذرعت مکزیکی

به شوهرم گفتم واسم ذرت میگیری؟

یه هو کوثر اومده میگه بابایی من خیلی ذرعت مکزیکی دوست دارم (: 

انقدر عینشو با تشدید گفت که خود ذرعت هم از خنده پوکیید ((((((((((:

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
او...

دعوای گربه ای

هم اکنون یکی از بامزه ترین دعواهای دنیا تو خونه ما در حال اجرا هست😆😆😆😆

کوثر و علی باهم دعواشون شده که کی گربه باشه. هر دوشون میخوان گربه باشن و اون یکی صاحبش باشه😆😆😆😆 یعنی بازیاشون منو کشته

اخر به این نتیجه رسیدن هر دوتاشون گربه باشن و صاحب نداشته باشن. الانم صدای میو میو خونه رو برداشته😍😂

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
او...

درس اخلاق شبانه

نصف شب کوثر از خواب بیدار شده و آب می خواد. 

براش آب بردم و خودمم نشستم کنارش آب خوردم. 

سعی می کرد حتی چشماش رو باز نکنه که خواب از سرش نپره. بعد از خوردن آب گفت: سلام بر حسین (:

لیوان رو ازش گرفتم که برم یه هو صدا می کنه مامانی

میگم: جانم

میگه: مگه آب نخوردی؟ چرا نگفتی سلام بر حسین 

مگه میشه واسش غش نکرد؟  

(((((((((((((((((((((((((((((((((((:

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
او...

دوست دارم

کوثر اومده میگه: مامانی من خیلی دوست دارم
میگم: مامان جون منم دوست داره
میگه: نه من به اندازه دروغ و بی ادب که کار اشتباهیه دوست دارم (((((((((((((((((((((((:
این حرفا رو از کجا درمیاره اخه خخخخ 
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
او...

اعتقاد به تناسخ

این دخترک ما اعتقاد عجیب و شدیدی به تناسخ داره.

مثلا قراره بزرگ که شد ماهی بشه یا کبوتر 

حتی مورد داشتیم میخواست بزرگ که شد عینک بشه ((((((((((((((: 

یا مثلا میگه میشه من بزرگ شدم، بابا شدم، براتون خرید کنم؟ 

اصلا اعتقاداتش منو کشته 

خیلی وقتا دیشب میریم خونه فامیل. همش میگه مامان میشه دیشب بریم خونه دایی؟

منم میگم اره مامان، حتی میتونیم دیروز بریم خونه دایی ((((((((((((((((((:


۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
او...

قهرهای بامزه

این روزا بچه ها و بازی هاشون خیلی بامزه شدن

اکثر وقتا دارم از دستشون میخندم (:

موقع غذا خوردن باهم دعواشون میشه که نباید به غذای هم نگاه کنن. خخخ

چند روز پیش بهشون بستنی دادم بخورن، یه هو برگشتم و با این صحنه مواجه شدم خخخخ

خدایا این خوشی ها رو از ما نگیر خخخخ

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
او...

غیرقابل اعتماد

چند ماه پیش مادربزرگم فوت شدن و شرایط روحی بدی تو خونه حکمفرما بود. مخصوصا که بابام بشدت به مامانش وابسته بود و حتی خودش رو بازنشسته کرده بود که دیگه دربست در اختیار مامانش باشه, اما خب حکمت خدا تو این بود که قبل از اینکه حکم بازنشستگی بابا بیاد, مادربزرگم از دنیا بره. 
خلاصه وضعیت روحی بابام خراب بود و منم تو اون وضعیت برگشتن به خونه رو صلاح نمیدونستم و یه مدت خونه بابام موندم که به هوای بچه ها حال روحی بابام بهتر بشه. 
هر روز یکی می اومد خونمون تا حال و هوای بابا عوض بشه. یه روز یکی از پسرعمه هام اومد که به مسخره بازی و شیطونی معروفه خخخ یه سه چهار سالی از من بزرگتره و به قیافش اصلا نمیخوره این حجم از شیطونی 😅
همینطور که با بابا شوخی میکرد یه هو کوثر رفت تو اتاق. پسر عمه م خیلی عادی گفت کوثر میای باهم بازی کنیم؟ کوثرم خیلی شیک و مجلسی گفت نه, من به تو اعتماد ندارم😆😆😆😆😆
وااااای بیچاره مونده بود چی بگه 
من و بابام که دیگه داشتیم کبود میشدیم از خنده😆😆😆😆
و اینگونه بود که فرزندم باز هم حماسه افرید. تا یه هفته بعدش هر کی میومد خونمون میگفتن کوثر به ما اعتماد داری؟😄
۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
او...

جنگ بازی😳

صبح ها که کوثر از خواب بیدار میشه , بدو بدو میره پیش علی و با خوشحالی میگه داداشی میای با هم بجنگیم؟ 😵😳 

خب جواب داداشی هم که واضح و مبرهنه. با ذوق میگه اره بیا بریم ملاقه برداریم بجنگیم😟

البته در اکثر مواقع باهم نمیجنگن , دوتایی باهم میرن (به قول کوثر ) آمریکاها رو میکشن. خیلی هم بامزه از دست امریکاها فرار میکنن انگار واقعا یکی داره دنبالشون میکنه. کلا بازی هاشون خیلی هیجانیه

داشتم به این فکر می کردم که اینا اصلا نیازی به اسباب بازی ندارن. با چندتا ملاقه و قابلمه و پتو و بالش انقدر بازی های مختلف اختراع میکنن که اصلا سراغ اسباب بازی نمیرن.

به این نتیجه رسیدم گاهی خود ما به خاطر ذوق و شوقمون بچه ها رو بد بار میاریم. انقدر دنبال بهترین و گرون ترین اسباب بازیا میریم اما بچه ها الان تو این فازا نیستن. باید مواظب باشیم خودمون با دست خودمون بچه ها رو متوقع و مصرف کننده سیری ناپذیر بار نیاریم.

اینم خونه ای که بچه ها باهم ساختن😃

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
او...