از وقتی کوثر از خواب بیدار شده دار غر می زنه
بهش میگم مامان جون خدا بهت زبون داده که صحبت کنی
اینجوری با غر غر که من نمیفهمم چی میخوای
می گه خدا به جز زبون به من غرم داده /:
من /:
غر !:
کوثر (:
از وقتی کوثر از خواب بیدار شده دار غر می زنه
بهش میگم مامان جون خدا بهت زبون داده که صحبت کنی
اینجوری با غر غر که من نمیفهمم چی میخوای
می گه خدا به جز زبون به من غرم داده /:
من /:
غر !:
کوثر (:
هم اکنون یکی از بامزه ترین دعواهای دنیا تو خونه ما در حال اجرا هست😆😆😆😆
کوثر و علی باهم دعواشون شده که کی گربه باشه. هر دوشون میخوان گربه باشن و اون یکی صاحبش باشه😆😆😆😆 یعنی بازیاشون منو کشته
اخر به این نتیجه رسیدن هر دوتاشون گربه باشن و صاحب نداشته باشن. الانم صدای میو میو خونه رو برداشته😍😂
این دخترک ما اعتقاد عجیب و شدیدی به تناسخ داره.
مثلا قراره بزرگ که شد ماهی بشه یا کبوتر
حتی مورد داشتیم میخواست بزرگ که شد عینک بشه ((((((((((((((:
یا مثلا میگه میشه من بزرگ شدم، بابا شدم، براتون خرید کنم؟
اصلا اعتقاداتش منو کشته
خیلی وقتا دیشب میریم خونه فامیل. همش میگه مامان میشه دیشب بریم خونه دایی؟
منم میگم اره مامان، حتی میتونیم دیروز بریم خونه دایی ((((((((((((((((((: