نصف شب کوثر از خواب بیدار شده و آب می خواد.
براش آب بردم و خودمم نشستم کنارش آب خوردم.
سعی می کرد حتی چشماش رو باز نکنه که خواب از سرش نپره. بعد از خوردن آب گفت: سلام بر حسین (:
لیوان رو ازش گرفتم که برم یه هو صدا می کنه مامانی
میگم: جانم
میگه: مگه آب نخوردی؟ چرا نگفتی سلام بر حسین
مگه میشه واسش غش نکرد؟
(((((((((((((((((((((((((((((((((((: