دغدغه های یک مادر برای آینده فرزندانش

۱۴ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

4. اختراعات و اکتشافات گل دختر

بچه های من از اول، هیییییچ وقت پستونک نخوردن. انقدر سخت بود وقتایی که گریه می کردن، با هیچ چیز ساکت نمی شدن. حالا از وقتی دختر داییشون به دنیا اومده و می بینن که دائم پستونک تو دهنشه ، اینا دوتایی عاشق و شیفته پستونک شدن /:


 مثل همیشه مشغول بازی بودن و منم تو آشپزخونه مشغول کارام بودم. 

یه لحظه احساس کردم چیزی توی دهن گل دختره. 

صداش کردم و گفتم: چی تو دهنته؟ 

با خوشحالی وصف نشدنی گفت: ببین چی درست کردم (: واسه خودم پستونک ساختم خخخ

خیلی بامزه بود ، هر چند که بی نهایت هم کثیف بود، معلوم نبود اون لوازم رو از کجا پیدا کرده /:

این شما و این اختراع جوجه کوچولو (:

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
او...

3. هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد

گاهی با خودم فکر میکنم کاش مردم بیشتر از اینکه حرف بزنن، فکر کنن.

کاش به تبعات حرفی که میزنن فکر کنن.

کاش همه خودشونو عقل کل ندونن و بقیه رو ابله و کودن فرض نکنن.

اینجوری خیلی اتفاق ها نمی افته. 

نه دلی میشکنه 

نه چشمی پر از اشک میشه

نه جر و بحثی توی خونه ای شروع میشه 

نه بچه ای شاهد ناراحتی و عصبانیت مادر و پدرش میشه

فقط با کنترل زبانمون می تونیم جلوی خیلی اتفاقات ناگوار رو بگیریم. 

وقتشه که یاد بگیریم لازم نیست ما درباره هرررر چیزی اظهار نظر کنیم، شاید واقعا به ما ربطی نداشته باشه...

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
او...

2.یکی از سخت ترین ها

یکی از سخت ترین کارهای دنیا اینه که هم بخوای خوب درس بخونی و هم بخوای بچه ها کلافه نشن /:

شبا که نمیتونم تا صبح بیدار بمونم، مجبور میشم، تو روز هم کارامو انجام بدم، هم درس بخونم، هم با بچه ها بازی کنم. واقعا سخت و گاهی طاقت فرسا هست. 

جالب اینجاست که حاضر نیستن با مداد رنگی و دفتر نقاشی خودشون مشغول باشن، دفتر و کتاب و خودکارای منو میخوان (: 

یکی از جزوه های به درد نخورمو دادم دستشون و دارن تا میتونن خط خطیش میکنن (: احساس پیروزی میکنن که بالاخره تونستن با خودکار تو دفتر من نقاشی بکشن (((:

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
او...

1. دغدغه این روزها

بچه ها بزرگ و بزرگ تر می شوند و نگرانی های من بیشتر و بیشتر...
انگار هر چی کوچیکتر بودن، دغدغه ها هم کمتر بود. 
چند هفته پیش، جلوی در خونه منتظر آزانس بودم و مشغول دیدن بازی بچه های همسایه ها. بچه هایی در رده سنی 6 تا نهایتا 12 سال. موقع بازی حرف هایی بهم می زدن که من تا چند وقت پیش حتی تلفظشون رو هم بلد نبودم /: جدیدا هم به لطف کامنت ها در اینستاگرام یاد گرفتم/:
چرا بچه ای با این سن و سال باید همچین حرف هایی رو بلد باشه؟ یعنی تو خونه یاد گرفته یا تو کوچه؟
پس نقش پدر و مادرشون این وسط چی میشه؟
اگه تو خونه یاد گرفته که واویلا!
 اگه هم تو کوچه پس اون پدر و مادر چطور اجازه میدن همچنان بچه بیاد تو کوچه؟ 
از این فکرها دیوونه میشم/: همش نگران مدرسه و محیط های عمومی هستم. 
نگران مدرسه رفتن گل پسر و گل دخترم هستم. 
آدم این همه برای تربیت درست بچه هاش وقت می ذاره، آخرم بچه ها وقتی وارد مدرسه یا محیط های عمومی میشن از دست میرن. آیا واقعا تربیت درست مانع میشه که بچه ها این چیزها رو یاد بگیرن یا هیچ تاثیری نداره؟ 
خیلی نگرانم
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
او...